نفرین
نوشته شده توسط : مهیار

 

هدیه

تنها تر از خدا نیست

بی مهرتر از شما کیست

آخر چرا چنین شد

حرف حسابتان چیست ؟

چشمانتان عجیبند

با ما کمی غریبند

ناز نگاهتان هم

دل را چه می فریبند

نا مهربون عزیزم

اشکامو من می ریزم

اگه بخوای می میرم

آخه بد جور مریضم

من یک مریض تنهام

آروم شده نفسهام

این مرض لعنتی

بسته تموم پرهام

چاره ی دردم تویی

مرحم زخمم تویی

خودت خوب می دونی

موندم و قصدم تویی

اگه می خوای بمونی

منم باهات می مونم

ولی می خوای بری تو

 این روخودم می دونم

خودت بهم می گفتی

دیگه دوستم  نداری

عشقتو  پیدا کردی

کاری با من نداری

ولی می خوام بدونی

من منتظر میشینم

انقدر که تو بیای و

من پیش پات بمیرم

اگه برات بمیرم

ازت هدیه می گیرم

یه هدیه حسابی

یه قطره اشک آبی  

ای عاشق دیوانه :همیشه نگاهی را باور کن که وقتی که ازش دور شوی منتظرت بمونه

 





:: موضوعات مرتبط: هدیه , ,
:: بازدید از این مطلب : 938
|
امتیاز مطلب : 57
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : یک شنبه 3 بهمن 1388 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: