نوشته شده توسط : مهیار

 

خوشبختی

سالهاست منتظرم  منتظر یک نامه

سالهاست در به درم :در به در یک خانه

شده دیگر اینها برایم افسانه

دور نور شمع شده ام پروانه

می بینم خوشبختی را

ولی اما در خواب

در زمینی زیبا در هوایی شاداب

ازخدا می خواهم بدهد دوای تاب

بدهد قدری امید با کمی فردای ناب

می شناسی غم را ؟

غم همان نام من است

می شناسی نم را ؟

نم همان چشم من است

راستی اسم تو چیست ؟

اسم تو خوشبختی است ؟

اسم تو راز من است

اسم تو نوبختی  است

نمی شناسمت  اما شنیده ام اسمت را

بالخره دیدمت  می بینی قسمت را ؟

خوشحالم می بینمت دوست دارم من تو را

نکند گم کنم زبانم لال من تو را



:: موضوعات مرتبط: خوشبختی , ,
:: بازدید از این مطلب : 302
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : یک شنبه 3 بهمن 1388 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد