نوشته شده توسط : مهیار

 

باخت

گر چه من غریب و تنهام

بد جوری می گذره شبهام

شب و روزم شده گریه

آروم و تنگه نفسهام

لب پنجره می شینم

ریختن برگ و می بینم

میام از پنجره این ور

که بیام به پای سرور

ولیکن تو نیستی رفتی

دلتم این ور و اون ور

کاش می شد یه روز بفهمی

که سخته که ببازی

همه چیزت بشه نابود

وقتی که اوج نیازی

به خودت یواش می گی که :

مگه من چی خواسته بودم

به جز عشق پاک و ساده

مگه این خیلی زیاده ؟

اگه این خیلی زیاده

من می شم از تو طلبکار

ولی من چیزی نمی خوام

فقط این سایتو  بردار

من دیگه کاری ندارم

که کجایی و چه جوری

رفتی و خدا نگهدار

 



:: موضوعات مرتبط: باخت , ,
:: بازدید از این مطلب : 522
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : دو شنبه 26 بهمن 1388 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد