نوشته شده توسط : مهیار

 

بیگانه

دل را ببین کز نا کجا

آمد به هیچستان چه شد

از عالم بیگانگان

آمد و اینجا پاره شد

ای کاش دل آواره بود

در غربت و دور از دیار

اما چنین تنها نبود

در خاک خود در شهریار

این دل چرا از گل شد ن

ترسید و از چه غنچه شد ؟

آخر مگر نشگفته بود

نا گه چنین بازیچه شد ؟

او بر چه کس بد کرده بود ؟

کین گونه باید بشکند

از هر چه دارد بر کند

بر دور خود یک تار تنهایی تند

بیگانگان گر ظالمند

از جور خود آواره اند

اما عزیز دل چرا

با ما چنین بیگانه اند ؟

 



:: موضوعات مرتبط: بیگانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 508
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : دو شنبه 26 بهمن 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهیار

 

بی سواد

اگه خداوند بزرگ

بده به من فرصتی

می خوام بشم قربون تو

تویی که آخر مرام

یا که خود معرفتی

می خوام بشم فدای تو

تویی که بی تو نفسام

حرومه و بی خودیه

رسم زمونه رو ببین

با ما چه بازی می کنه

نوبت ما که می رسه

واسم چه نازی می کنه

می دونه که چشمای تو

بادل من چه می کنه

ندیدنت عذابه و

داغمو تازه می کنه

تکه و پاره س این دلم

ولی ولش

معرفتت کشته گلم

دروغگو دشمن خداست

وقتی تو امیدی تو دل

دل ما خالی نبود

بی عشق و حالی نبود

عشق و حالش غصه بود و                                                    

توش پر بی هم نفسی

نداشت ازش خبر کسی

تا اینکه تو اومدی و رفتی تو دل

معرفت رو نوشتی و قاب کردی و گذاشتی آخرش رو دل

منم دارم معرفت رو می نویسم

ولی آخه چی کار کنم بی سوادم به گرد تو نمی رسم

 



:: موضوعات مرتبط: بی سواد , ,
:: بازدید از این مطلب : 405
|
امتیاز مطلب : 41
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : دو شنبه 26 بهمن 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهیار

 

بهونه

می خواد امشب دوباره

از چشام اشک بباره

یاد تو کرده دلم

داره بهونه می آره

بهونه چشمای تو

چشمای قشنگ تو

که منو دیوونه کرد

که منوبه زندگی روونه کرد

بهونه ی خوبیایی

که منو شرمنده کرد

تویی اون قشنگ ترین

حتی از گل بیشتر

تویی اون عزیز ترین

حتی از چشمان من هم بیشتر

تو برای من عزیز

حکم بارون رو داری

می باری روی کویر

ای قشنگ تراز حریر

 



:: موضوعات مرتبط: بهونه , ,
:: بازدید از این مطلب : 427
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : دو شنبه 26 بهمن 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهیار

 

برو

سلام عزیز !باز اومدم

آره منم

منی که راه قلبتو

بهتر از هر کس بلدم

منی که خوب تو بودم

حالا چرا واست بدم ؟

داشتیم عزیز ؟

چرا می خوای ولم کنی ؟

یه زخم کاری و بزرگ

ارزونی دلم کنی ؟

یه سر به اون دلت بزن

ببین که توش چی می گذره

کیا شدن عزیز تو

این دل من بی خبره

می خوای بری بی معرفت ؟

خاطره هامون چی می شن ؟

تحمل سختیها و دوریاو

فاصله ها مون چی می شن ؟

باشه خیالی نیست

 



:: موضوعات مرتبط: برو , ,
:: بازدید از این مطلب : 528
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : دو شنبه 26 بهمن 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهیار

 

بازی

بچه ها در بازیند

مهدیه با راضیه

عاطفه با مرضیه

این وسط  پدر کیه  مادر کیه؟

یک زمین خاکیه

دور از نا پاکیه

پر از بی باکیه

یک زمین خاکیه

با تمام بچه ها هم بازیه

این زمین مال خداست

آن خداکه بین ما

هم داور و هم قاضیه

 



:: موضوعات مرتبط: بازی , ,
:: بازدید از این مطلب : 530
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : دو شنبه 26 بهمن 1388 | نظرات ()